- اردو زدن
- بونکیدن بر پا کردن اردو بر قرار ساختن لشکر گاه
معنی اردو زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ابرو انداختن ابرو جنباندن اشارت کردن با ابرو دلال را اجازه و دستوری دادن با اشارت ابرو رضا نمودن با اشارت ابرو
کسی را لگد زدن با لگد راندن تیپا زدن زهکونی زدن
گردن کسی را با شمشیر قطع کردن
در ورزش پشتک زدن در آب یا گود زورخانه و بر روی زمین
برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، غدر کردن، چپ رفتن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، حقّه زدن، شید آوردن، کید آوردن، فریفتن، نیرنگ ساختن، تنبل ساختن، مکایدت کردن، گربه شانه کردن، سالوسی کردن، ترفند کردن، مکر کردن، خدعه کردن، تبندیدن
خیانت کردن به کسی
خیانت کردن به کسی
در این چامه میرخسرو: چون به پنجم سپهر کرد آرام طرقو زد چو چاوشان بهرام راه دهید گفتن
بانگ و فریاد بر آوردن
ضربت خوردن با کارد: (از مقربان یکی خود را بر سلطان افکند او را نیز کارد زد) (سلجوقنامه ظهیری)
گردن کسی را بریدن سر بریدن کشتن: از این در پیش من جز در حدیث عرض سخن گویی گویم گردنت بزنند
پشتک زدن در آب یا در گود زورخانه
پرسه زدن
پشتک زدن، واکنش نشان دادن
جامه را بوسیله اتو صاف و بی چین و کیس کردن یا در شلوار خط ایجاد کردن اتو کشیدن
نواختن ارگ اجرا کردن یک آهنگ بر روی دستگاه ارگ
ساز زدن، ساز نواختن، نواختن ساز
کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک های آن هموار شود
نشان به جایی بردن، چشپر کسی را گرفتن رد پای کسی را گرفتن، نشان به جایی بردن
رد جستن، نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن